حکومت اسلامی

مطالبی از اسلام برای آگاهی بیشترمان با این دین عزیز

حکومت اسلامی

مطالبی از اسلام برای آگاهی بیشترمان با این دین عزیز

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید نوجوان» ثبت شده است

قسمتی از وصیت نامه شهید:

خدایا! بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم! من ضعیف و ناتوانم؛ دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش در کردستان از حدقه درآورد و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند؛ پاهایم را در جزیره مجنون دفن کند و قلبم را در سومار، آماج رگبارهایش قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید؛ تا در کمال فشار و آزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگرچه چشم ها و دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند. و آن ایمانم و هدفم است و عشقی که به معشوقم دارم. خدایا! من بنده گناهکاری هستم که به درگاهت روی آورده ام. من خالص نبودم، خدایا با این همه گناه باز به رحمت تو امیدوارم. خدایا! از تو می خواهم از رحمت هایی که به شهدا ارزانی داشته ای و مقام والایی که به آنها عطا کرده ای، مرا هم بهره مند سازی و تحت رحمت خود قرار دهی. اگر توفیق شهادت یافتم، برادرم را به سنگر من بفرستید تا به فرموده های امام امت جامه عمل بپوشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۶
کبوتر حرم

کتاب «دیدم که جانم می‌ رود» به قلم حمید داود آبادی، یکی از همین کتاب‌هایی است که در گونه تاریخ شفاهی دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است و شرحی از زندگی نه چندان طولانی اما پربرکت شهید مصطفی کاظم‌ زاده است. این کتاب که داودآبادی خود راوی آن است و روایت‌های ذکر شده دست اول هستند، اولین نکته مثبت و جلب توجه کننده این کتاب است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۱
کبوتر حرم
15سال بعد ازولفجر مقدماتی از دل فکه پیکر یک شهید پیدا شد،
که اعدادو ارقام پلاکش ناخوانا بود.
معلوم بود نوجوان است.مثلا14یا15ساله.
توی جیب لباسش یک تکه کاغذ سالم مانده بود،که به سختی خوانده می شد.
واینک این یادگار را با دل وجان بخوانید:

بسمه تعالی
جنگ بالا گرفته است،مجالی برای هیچ وصیت نیست،جز همین که امام را تنها نگذارید.
تا هنوز چند قطره خون در بدن دارم ،حدیثی از امام پنجم(ع) می نویسم:

به تو خیانت می کنند،تو مکن.
تو را تکذیب می کنند آرام باش.
تو را می ستایند،فریب مخور.
تو را نکوهش می کنند،شکوه نکن.
مردم شهر از تو بد می گویند،اندوهگین مشو.
همه تورا نیک می خوا نند،مسرور مباش.
آنگاه از ما خواهید بود.(تحف العقول،صفحه284)
دیگر نایی در بدن ندارم،خداحافظ دنیا...

به خدا نه تو،ونه هیچ کس نمی داند،این عشق بازی از آن کیست.

سلام دوست خوبم،که نمی شناسمت.
هیچ وقط از تو خداحافظی نمی کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۰۱
کبوتر حرم

شهید علیرضا کریمی، متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان بدنیا آمد. بدلیل بیماری شدیدی که داشت، پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی ماند. به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفته و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود. روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید : کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا اباالفضل (ع) کردی. همین امروز سفره آقا اباالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، 3 مجلس روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم. سپس اسکناسی را جهت برکت کاسبی به پدر می دهد. آن روز بچه به طرز معجزه آسایی شفا می یابد به طوری که سال ها بعد قهرمان ورزش های رزمی می شود.

در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. فرمانده گردان امیرالمؤمنین (ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان اباالفضل (ع) را به او می دهد. در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می گوید : ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد بر می گردیم. در پایان آخرین نامه ای که فرستاد، نوشته بود به امید دیدار در کربلا.

در عملیات والفجر 1 هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و در جواب فرمانده اش که می خواهد او را به عقب بیاورد می گوید، شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند. علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی می خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک های عراقی به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می شود. در اینجا فقط 16 ساله بود16 سال بعد درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا کرده و شب تاسوعای حسینی به وطن باز می گردانند. به خواب مسئول گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) می آید و محل دفنش را هم می گوید. مردم در مسجد در دسته عزاداری کنار پیکرش تا صبح می مانند. صبح روز تاسوعا همراه با دسته سینه زنی در گلزار شهدای اصفهان او را به خاک می سپارند.

    

  

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۳
کبوتر حرم

زندگینامه شهید مرحمت بالازاده :

در هفدهم خردادماه 1349 در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، خانواده ای صاحب فرزندان دوقلویی می شوند که یکی از آنها نیامده به سوی پروردگار بر می گردد و آن یکی برای خانواده اش تحفه ای می ماند. خانواده نام "مرحمت" را برایش بر می گزینند. پدرش "حضرتقلی" در روستاهای اطراف، دستفروشی می کرد و مادرش هم به کارهای خانه مشغول بود...

مرحمت از اوایل کودکی جسور بود، به طوری که مادرش به او می گوید: «می ترسم چشم بخوری و نظر شوی» بالأخره تحصیلاتش را تا ابتدایی ادامه می دهد و همین مواقع مصادف می شود با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن شروع جنگ تحمیلی. مرحمت دیگر نمی تواند تحمل کند و می خواهد در دوران ابتدایی به جبهه اعزام شود ولی هیچ کس تصورش را هم نمی کند که او می خواهد به مناطق عملیاتی برود. بالأخره مرحمت وارد بسیج می شود و توانایی های خود را نشان می دهد. در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی، مرحمت در کل گردان نفر پنجم شده و تعجب همگان را برانگیخته بود. ولی با تمام اینها به خاطر سن کمش با اعزام او مخالفت می کردند. چندین بار در مراحل اعزام در گرمی و اردبیل، و در خان آخر در تبریز اجازه اعزام به او داده نمی شود. مرحمت سرش را پائین انداخته و با حسرت می گوید: " اینها به من می گویند سن تو کم است، اما خیال کرده اند، هر طوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم ". او به هر دری می زند تا اینکه فرجی پیدا شود. اما واقعاً هم سن و هم هیکل او در قد و قواره جنگ نبود. مرحمت تکلیف خود را شناخته بود و بر اساس آن تکلیف باید به جبهه می رفت، لذا برای رسیدن به هدف، تصمیم بزرگی می گیرد و خود را به تنهایی و با مشقت هر چه تمام تر به پایتخت می رساند و به ملاقات رئیس جمهور می رود. با چه مشکلاتی وارد ساختمان ریاست جمهوری می شود، بماند. رئیس جمهور وقتحضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله) را ملاقات می کند. در آن ملاقات به حضور حضرت قاسم (ع) در واقعه عاشورا و 13 ساله بودن آن بزرگوار اشاره می کند و می گوید " اگر من 12 ساله اجازه حضور در جبهه ندارم، پس از شما خواهش می کنم که دستور بدهید بعد از این روضه حضرت قاسم (ع) خوانده نشود." حرف های مرحمت رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داد و ایشان دست خطی با این مضمون می نویسد که «مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود» یعنی مجوزی بسیار معتبر که نوجوانی با این قد و قواره، ولی شجاع و نترس از رئیس جمهور می گیرد، جای هیچ حرفی و حدیثی را باقی نمی گذارد. توانایی های او در منطقه عملیاتی و در چندین عملیات، رابطه او با شهید باکری و اینکه شهید باکری به منظور تبلیغ و روحیه دادن به رزمندگان دیگر که چنین فردی با سن کم، رو در روی دشمن می ایستد و جان فشانی می کند، مرحمت را برای دیگران الگویی می خواند. مرحمت با آن جثه کوچک، قیافه معصومانه و دوست داشتنی، به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بود. نقل داستان و رشادت ها و شجاعت های او در میدان نبرد، موجب تقویت روحیه رزمندگان بود. از جمله مسایل جالب درباره زندگی شهید بالازاده این است که هر زمانی این شهید بزرگوار برای مرخصی به پشت جبهه می آمده به درخواست امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نماز جمعه برای مردم سخنرانی و آنها را برای رفتن به جبهه تشویق می کرد. مرحمت در یکی از عملیات ها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود و این در حالی بوده است که آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته است، ولی ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: "قف" یعنی "ایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر می آورد. افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی می گوید: "می خواهم از شما یک سوال بپرسم. من خودم در چند کشور دوره چریکی دیده ام ولی تابحال اسلحه ای که سرباز شما بدست داشت را ندیده ام" نگو که مرحمت که به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودر می شود که به زمین افتاده و آن را بر می دارد و عراقیها هم از خوفی که خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحه ای پیشرفته می بینند و مرحمت برای اینکه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینکه اگزوز را بیاورد آفتابه را می آورد و می گوید "من با این اسلحه شما را اسیر گرفته ام" این حرف باعث انفجار خنده در بین رزمندگان اسلام و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود.

مرحمت حدود سه سال در جبهه ها، جنگ کرده بود تا اینکه 21 اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر جنوب به درجه رفیع شهادت که کمتر از آن حق او نبود نایل می آید.

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۱۶
    کبوتر حرم

    سعید طوقانی، سال ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد و به لحاظ اینکه پدرش حاج اکبر، از ورزشکاران باستانی بنام تهران بود، در سن چهار – پنج سالگی به این ورزش علاقه مند شد و به همراه پدر و برادران بزرگترش که آنان نیز از جمله ورزشکاران بودند، در زورخانه حضور پیدا می کرد...

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۱۴
    کبوتر حرم

    وصیت نامه شهید سعید طوقانی :

    بسم‌الله الرحمن‌ الرحیم

    با درود و سلام بر انبیا و اولیاء معصومین علیه‌السلام خصوصا چهاردهمین ولی مطلق و معصوم بر حق منجی عالم بشریت حجت‌ ابن‌ الحسن العسکری (عج) و نائب عزیز آن بزرگوار ابراهیم زمان و بت شکن عصر، روحی له الفدا و صلوات و رحمت بر روح پر فتوح شهدای بخون غلطیده که به رفیق اعلی پیوستند و از غیر حق گسستند و لایق مرزوق شدن عندالرب گردیدند و طلب شفای عاجل جانبازان اسلام از کسی که اسم او شفای قلوب و عابدان است و استدعای صبر جمیل و اجر جزیل بر بازماندگان شهدا و جانبازان که چشم و چراغ این ملتند...

    پدر و مادر عزیز و بزرگوارم را که بر من حقوق و منتهای بی شمار دارند، سلام صمیمانه می‌رسانم و امیدوارم از خطایا و لغزش‌های بنده درگذرند و همانگونه که خانواده شهدا بر فقدان پسرانشان و برادرم صبر و شکیبایی نمودند، بر شهادت من که همچون او، آنها را دوست دارم که پیرو سالار شهیدان و سرور آزادگان حسین بن علی (ع) باشم و انشاالله به این آرزویم که ادامه خط برادران عزیزم بود و رضای خدا و امام زمان (عج) و امام امت در آن است برسم و نیز حلیم و بردبار باشید و خوشحال باشید که امانتی که خدا به شما داده بود به خوبی باز گرداند و انشاالله بتوانیم سبب افتخار و شفاعت شما در آخرت که خانه اصلی و حقیقی است باشم و از شما و همه می‌خواهم که شدیدا مقلد و متعبد امام امت باشید و دوستی و دشمنی و حب و بغض و همه اعمالتان را بر محور امام امت و سخنان و رفتار و کردار او قرار دهید و در فتنه ها و گیرودارها تمسک به این حبل متین و نماینده صراط مستقیم که شما را بیشتر از خودتان دوست دارد و اختیارتان را بیشتر از خودتان دارد، نمایید تا از بلاها و آزمایشات سرافراز و با رضای حق بیرون آیید و کاری نکنید که لیاقت یاوری امام زمان را از دست بدهید. تا می‌توانید مراقب و محاسب اعمال و احوال خودتان باشید و خود را در محضر خدا حس کنید که اگر شما او را نمی‌بینید، او شما را می‌بیند و رئوف و رحیم و قادر و قهار است و حلم و صبر او، شما را ظلوم و جهول نکند.

    هر که باشد ز حال ما پرسان /// همه را یک به یک سلام برسان

    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

    سعید طوقانی 14 تیر 63 ساعت 12:30

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۱۲
    کبوتر حرم

    شهید: علی حقیقی / تاریخ شهادت : 17/12/62 /

    محل شهادت: جزیره مجنون / شغل :دانش آموز /

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

    وحساب نکنید آنانکه درراه خداکشته می شوند، مردگانند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.

    (انا لله و انا الیه راجعون)

    با سلام بر امام زمان مهدی موعود و منجی عالم بشریت و با سلام برخمینی بت شکن نایب بر حق امام زمان که انشاءالله رهبری انقلاب جهانی اسلام را بدست صاحب اصلی آن خواهد سپرد. بارخدایا پروردگارا این بنده روسیاه و کوچک، خود گناهانی بس زیاد به دوش دارد، طلب عفو می کند و بهترین و نزدیکترین راهی که برای رسیدن به تو وجود دارد، پیدا کرده و آن راه شهادت دراه تو است. بار خدایا بزرگترین لطفی که درحق ما کردی و آن این بود که ما را در این عصر بدنیا آوردی. عصری که خمینی در آن خروشیده و ما را که از بشریت دور شده بودیم به خود آورد و با مفهوم انسان بودن و عشق به خدا آشنا ساخت. ای ملت حزب الله تنها پیامی که شهداء باقی می گذارند این است که یک لحظه امام عزیز راتنها نگذارید؛ چون که بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد. پدر و مادر عزیزم از خداوند بزرگ میخواهم، به شما که از ایمان آورندگان خوب او هستید، اجر جزیل و صبر جمیل عنایت فرماید که همیشه خواستید فرزندانتان آنطور که اسلام می خواهد باشند و من از شما نهایت تشکر را کرده و ازخداوند میخواهم که شما را از بندگان خاص خود قراردهد. پدر و مادر عزیزم اگر توفیق آن را یافتم که خداوند مرا پیش خود بخواند که افتخار بس بزرگی برای من و هر بنده صالح اوست، با آنکه خود می دانم آماده اید تا هر چه در توان دارید حتی جان و فرزندان خود را در راه اسلام و قرآن بدهید. با این حال صبر انقلابی خود را حفظ کنید، چون شماها راه درازی را در پیش دارید و باید بیشتر از ماها به اسلام و انقلاب خدمت کنید و برادرانم شماها هستید که باید سلاح به زمین افتاده شهدا را برداشته و با ندای الله اکبر به پیش بتازید و کفر را نابود کنید.

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۵۹
    کبوتر حرم

    مشخصات شهید:

    نام و نام خانوادگی : مسلم حسین میرزایی

    نام پدر : فضل الله

    تاریخ تولد : ۱۳۴۶ /// محل تولد : بن استان چهار محال و بختیاری

    وضعیت تحصیلی شهید:

    مقطع تحصیلی : راهنمایی /// سال تحصیلی : ۱۳۶۰ ///

    شهر محل تحصیل : بن آموزشگاه ابن سینا شهرستان شهرکرد استان چهار محال و بختیاری

    کارنامه عملیاتی:

    جبهه شوش ۱۳۶۰/۰۱/۲۵ رزمنده

    زندگی نامه شهید:

    مسلم در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. وی در دامان پدر و مادر مومن، سنین اولیه عمرش را سپری نمود و پا به عرصه علم نهاد. پدرش کشاورز بود و مخارج خانواده را از همین راه تأمین می نمود. با ثبت نام خود در بسیج بعد از انقلاب اسلامی و با فعالیت در این سنگر مقدس، خود را برای خطر هایی که در آینده ممکن بود انقلاب اسلامی را تهدید کند، آماده می کرد. وی روزها رابه مدرسه می رفت و شب ها در بسیج فعالیت می کرد. گفت: زمان، زمان نشستن نیست و باید به سوی جهاد شتافت. مسلم در این زمان تنها ۱۴ سال داشت و با این که دو برادر وی در جبهه بودند در تاریخ ۱۳۶۰/۰۱/۰۱ برای اعزام به جبهه ثبت نام نمود و پس از یک دوره یک ماهه آموزش در تاریخ ۱۳۶۰/۱۰/۳۰ به جبهه شوش دانیال اعزام شد. به مدت یک ماه در جبهه بود. در سمت سر متصدی خمپاره فعالیت می نمود. این شاگرد با وفای امام در تاریخ ۱۳۶۰/۱۲/۰۸ به آرزوی دیرینه خود رسید و خون سرخش را در راه اسلام و امام ایثار نمود.

    وصیت نامه شهید:

    ((بسم الله الرحمن الرحیم))

    وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

    جوانان ما در یک دست سلاح و در دست دیگر قرآن بگیرند و بر علیه دشمنان اسلام بشورند. ((امام خمینی))

    در این موقع حساس و سرنوشت ساز که می رود تا به یاری خدا و کمک امام زمان (عج) و رهبری امام امت خمینی بت شکن، صدام و صدامیان و شیطان بزرگ آمریکای جهان خوار شکست بخورد. من ندای (هل من ناصر ینصرنی) حسین (ع) را که در تاریخ طنین افکن شده توسط فرزند او یعنی جگر گوشه زهرای اطهر امام امت خمینی بت شکن شنیده و با جان و دل آن را پذیرفتم، و با شرکت در آموزش بسیج به مدت یک ماه به سوی جبهه های حق علیه باطل حرکت کردم تا یاری حق کنم و به هل من ناصر حسین (ع) لبیک گویم. باشد که مسئولیت خود را نسبت به جمهوری اسلامی و خون شهیدان انجام داده باشم و اگر در این راه شهید شدم که به آرزوی دیرینه خود رسیده و اگر زنده ماندم وظیفه خود را نسبت به اسلام انجام داده ام. اصلا کشته شدن برای ما مطرح نیست، بلکه برای ما اسلام مطرح است و به قول امام اگر کشته شویم نیز پیروزیم. پس ای خواهران و برادران شما به خود آیید و به ندای حسین (ع) جواب گویید. جمهوری اسلامی را یاری کنید، امام را یاری کنید و به گفتار او که از متن قرآن است گوش فرا دهید، باشد که رستگار شوید. مسئولیت خود را در قبال خون های این عزیزان فراموش نکنید، بلکه اگر فراموش کردید، خون شهیدان ما را غرق خواهد کرد و روز قیامت باید جواب این خون های ریخته را بدهیم. و ای پدر و مادر عزیزم، من که فرزند کوچک شما هستم، امیدوارم که مرا به قاسم و علی اصغر امام حسین (ع) ببخشید و مرا حلال کنید و برای من گریه نکنید بلکه مثل زینب پیام خون مرا به گوش همه مسلمانان برسانید و ای برادران عزیزم امیدوارم که همچنان یار و مددکار امام و اسلام باشید و به ندای قرآن و ندای حسین (ع) و اسلام که شما را می طلبد لبیک گویید، انشاالله.

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۴۳
    کبوتر حرم

    مشخصات شهید :

    نام و نام خانوادگی : عباس جهانپور / نام پدر : کریم

    تاریخ تولد : ۱۳۴۳ / محل تولد : شهرکرد : استان چهار محال و بختیاری

    وضعیت تحصیلی شهید :

    مقطع تحصیلی : متوسطه / شهر محل تحصیل : شهرکرد / آموزشگاه : دکتر شریعتی /

    شهرستان : شهرکرد / استان : چهار محال و بختیاری

    کارنامه ی عملیاتی :

    نام عملیات : رمضان / منطقه عملیاتی : کوشک / تاریخ عملیات : ۱۳۶۱/۰۵/۰۷ / مسئولیت در عملیات : رزمنده

    زندگی نامه شهید :

    عباس در سال ۱۳۴۳ در شهرکرد و در خانواده ای متوسط متولد شد. دوران دبستان را در زادگاهش به پایان رساند، و پس از آن وارد مقطع راهنمایی شد. او در سال سوم راهنمایی بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و با تشکیل بسیج مساجد وارد بسیج شد و به پاسداری و حفاظت از انقلاب اسلامی پرداخت. بعد از گذراندن دوران راهنمایی وارد مقطع دبیرستان شد. با ورود به دبیرستان به عضویت انجم اسلامی مدرسه درآمد و فعالیت هایش را در آنجا ادامه داد، و با شروع جنگ تحمیلی بر علیه ایران با عشق و علاقه زیادی خود را آماده پیوستن به مجاهدان راه حق نمود. او پس از طی یک ماه آموزش نظامی و فشرده در آذرماه ۱۳۶۰ به جبهه غرب اعزام شد، و پس از طی ماموریتش به شهرکرد بازگشت و تحصیل خود را ادامه داد. اما حال و هوای جهاد از سر این مجاهد راه حق بیرون نمی رفت و به همین دلیل دوباره عازم جبهه شد و در عملیات رمضان شرکت کرد، که بر اثر موج انفجار مجروح شد. به همین دلیل به زادگاهش بازگشت و پس طی یک دوره درمانی کوتاه و قبل از بهبودی کامل به جبهه رفت و در عملیات های مختلفی شرکت نمود، که سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۵/۰۷ در محور کوشک به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

    ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۶
    کبوتر حرم

    مشخصات شهید :

    نام و نام خانوادگی : رحمت الله طاهری / نام پدر : طاهر خان /

    تاریخ تولد : ۱۳۴0/۰۱/۰۲ / محل تولد : لردگان / استان : چهارمحال و بختیاری

    وضعیت تحصیلی شهید :

    مقطع تحصیلی : متوسطه / شهر محل تحصیل : زرین شهر / استان : اصفهان

    زندگی نامه شهید :

    وی در سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد و دوران ابتدایی را در زادگاهش گذراند. بعد از آن برای ادامه تحصیل به زرین شهر مهاجرت کرد. او دوران تحصیلش را به سختی پشت سر گذاشت و روزها کار می کرد و شب ها درس می خواند، وی می گفت: در مغازه کار نمی کنم چون ممکن است چشمم به نامحرم بیفتد. همیشه می گفت: وقتی برادران و خواهرانمان در شهرهای مرزی و در جنگ هستند ما هم باید به کمک آنها برویم؛ و با رضایت از خانواده اش راهی جبهه شد و به آرزویش رسید.

    ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۵:۳۰
    کبوتر حرم

    مشخصات شهید :

    نام و نام خانوادگی : خداکرم فتاحی / نام پدر : علی مراد

    تاریخ تولد : ۱۳۴۰ / استان : چهار محال و بختیاری

    وضعیت تحصیلی شهید :

    مقطع تحصیلی : متوسطه / سال تحصیلی : ۱۳۶۱ / شهر محل تحصیل : لردگان

    آموزشگاه : شهداء / شهرستان : لردگان / استان : چهار محال و بختیاری

    کارنامه ی عملیاتی :

    نام عملیات : بیت المقدس / منطقه عملیاتی : خرمشهر /

    تاریخ عملیات : ۱۳۶۱/۰۲/۱۰ / مسئولیت در عملیات : آرپی جی زن

    آخرین عملیات :

    نام عملیات : بیت المقدس / تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۲/۱۷ /

    محل شهادت :خرمشهر / تاریخ دفن : ۱۳۶۲/۰۲/۲۱

    زندگی نامه شهید :

    شهید خداکرم فتاحی در سال ۱۳۴۰ در خانواده ای مذهبی و از نظر مالی متوسط به دنیا آمد. او یاد گرفته بود که چگونه با سختی ها مقابله کند. وی در یک خانواده هفت نفره زندگی می کرد، وی در فامیل و آشنایان تبدیل به الگویی شده بود که روز به روز بر محبوبیت خود می افزود و هرگز کسی نبود که از دست او ناراحت شده باشد. او حال و هوای عرفانی داشت، نوارهای مذهبی و کتابهای درسی تمام اموالی بود که از دارایی دنیا داشت. موقع اذان که می شد او اولین کسی بود که برای نماز پیش قدم می شد. وقتی که او خبر شهادت شهید رجایی و باهنر را شنید لحظه ای آرام و قرار نداشت. از این که در خانه بود و کاری از دستش بر نمی آمد، ناراحت بود. ناگهان به صورت مخفیانه و بدون اطلاع به جایی رفت که دست تقدیر داشت او را به آنجا سوق می داد. گویی که به آرزوی دیرینه اش رسیده بود. سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۲۱۷ به درجه رفیع شهادت نایل گردید.

    ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۵:۳۰
    کبوتر حرم

    حتی بعد از شهادت هم به نماز توصیه می‌کرد...

    شهید صادق صادقزاده

    حتی بعد از شهادت هم به نماز توصیه می‌کرد...

    مصاحبه از: اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مرکز 1 مشگین‌شهر

    صادق صادقزاده نصرآبادی عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشگین‌شهر بود. سال‌ها در کنار دوستان خود از برنامه‌های کانون بهره برد، در این میان به کتاب علاقه‌ ویژه نشان می‌داد. در کنار فعالیت‌های کانون در پایگاه مقاومت فعال بود و همین باعث شد تصمیم بگیرد در سن نوجوانی به برادر بزرگش در جبهه‌های حق علیه باطل بپیوندد. هم اکنون مرکز شماره‌ یک مشگین‌شهر که زمانی شهید عضو همین مرکز بود به نام این شهید نوجوان نام‌گذاری شده و عکس و کارت عضویت او در گوشه‌ای از مرکز به اعضا لبخند می‌زند. به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس اعضای نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک مشگین‌شهر به همراه مربی خود با قمری حمیدزاده خیاوی مادر این شهید دیدار کردند. در این دیدار گرم و صمیمی مادر شهید با اعضای نوجوان به صحبت نشست و به سوال‌ های آن‌ ها پاسخ گفت. متن زیر گوشه‌ای از این گفت‌گوست...

    ادامه این مطاب در گزینه "ادامه مطلب" وجود دارد.


    ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۸
    کبوتر حرم

    شهید محمود چنگانی

    به یاد بسیجی شهید «محمود چنگانی»
    سال 1345 پوری از سلاله نیک‌مردان زاده شد که صفات و اخلاق پسندیده‌اش همچون نام بلندش «محمود» طنین‌انداز گوش‌ها و ورد زبان اهالی محل بود. او که به ائمه اطهار و دین اسلام علاقه فراوانی داشت، هر صبح با خواندن چند آیه مبارک از قرآن کریم، روز خود را متبرک می‌ساخت. علاقه بسیاری به خواندن زیارت عاشورا داشت. به قدری پایبند به تکالیف شرعی و واجبات و ترک نواهی بود که اگر دیگران در انجام اوامر الهی کوتاهی می‌کردند، آنان را با زبانی نرم و مهربانانه ارشاد می‌کرد. با طلوع آفتاب انقلاب در صف تظاهرکنندگان و مخالفان با حکومت جور و ستم قرار گرفت و ندای استقلال سر داد. در هنگامه حمله کوردلان و جابران بر خاک وطن از طریق «بسیج خوراسگان» 2 بار عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد. بار اول 3 ماه و بار دوم 6 ماه با تمام نیرو و توان خود ایستادگی کرد.
    عاقبت درحالی که در گردان یک لشکر امام‌خمینی نبرد می‌کرد، سال 1362 با اصابت مستقیم تیر بر سرش به شهادت رسید و جسم بی‌جانش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت.
    بسیجی شهید «محمود چنگانی»، سال 1345 در خوراسگان متولد شد و در1362/1/22 در شرهانی به شهادت رسید.
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۲۳
    کبوتر حرم